جدول جو
جدول جو

معنی راست گوشه - جستجوی لغت در جدول جو

راست گوشه
مستطیل، دارای زاویۀ قائمه، قائم الزوایه مثلاً مثلث راست گوشه
تصویری از راست گوشه
تصویر راست گوشه
فرهنگ فارسی عمید
راست گوشه
(شَ / شِ)
مربع مستطیل، قائم الزاویه. (یادداشت مؤلف). در اصطلاح امروز هندسی اشکالی که دارای زاویه یازوایای قائمه باشند، شکل راست گوشه خوانده میشوند، چنانکه مثلثی که یک زاویه اش قائمه باشد مثلث راست گوشه و آن چهار ضلعی که زوایایش قائمه باشد چهار ضلعی راست گوشه نامیده میشود، مانند مربع و مربعمستطیل
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست روده
تصویر راست روده
قسمت آخر رودۀ بزرگ که به مقعد ختم می شود، رودۀ راست، رودۀ مستقیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست روش
تصویر راست روش
مقابل کج رفتار، راست رفتار، آنکه به راه راست می رود و منحرف نمی شود، مقابل کج روش، کسی که روش راست و درست دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست گو
تصویر راست گو
ویژگی کسی که سخن راست می گوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست روشن
تصویر راست روشن
راست روش، مقابل کج رفتار، راست رفتار، آنکه به راه راست می رود و منحرف نمی شود، مقابل کج روش، آنکه روش راست و درست دارد
فرهنگ فارسی عمید
(رَ وِ)
راست روش. صورت قدیمیتر کلمه راست روش. رجوع به راست روش شود
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ دَ / دِ)
پوشندۀ آنچه راست باشد، به تازی کافر خوانند، (آنندراج) (انجمن آرا)، ملحد، (ناظم الاطباء)، بمعنی کافر از ساخته های دساتیر است، (یادداشت مولف)
لغت نامه دهخدا
(رَ وِ)
کسی که راه و روش راست و درست دارد. راست روشن. که بر روشی مستقیم است. مقابل کج روش، آنکه بطور مستقیم و راست حرکت کند، جواد ذومصدق، اسب راست تک و راست روش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
کسی که راستی و درستی پیشه دارد. که پیشه راست دارد
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ)
نام وزیر بهرام گور که بر خلق ظلم فراوان کرد و مال و ملک ستد. آخرالامر بهرام او را کشته و هرچه بظلم ستده بود بخلایق داد. (شرفنامۀ منیری). نام وزیر بهرام گور بوده که بواسطۀ ظلم بسیار کشته شد. (آنندراج) (انجمن آرا). وزیر بهرام گور بود و ظلم بسیار میکرد بهرام از قضیۀ شبان و سگ خاین متنبه شده اورا سیاست بلیغ فرمود. (برهان) : مردی راست روشن نام وزیر بهرام بود و بهرام زمان خود بر عشرت میگردانید وکار ملک بدو گذاشته و از غایت حرص اموال بکلی برده و ولایت خراب گردانیده و لشکر را روزی نرسانیده، بهرام روزی بر سبیل شکار بیرون رفت بر در شهر چوپانی را دید سگی را از درختی آویخته موجب پرسید گفت این سگ بر گله معتمد من بود ناگاه در گله کمی می آمد و معلوم نمی شد پنهان متفحّص شدیم این سگ با ماده گرگی الفت گرفته و با او در ساخته بود و گرگ گوسفندان را تلف می کرد بهرام از این بیندیشید. رمزی از این به ارکان دولت بگفت او را از حال راست روشن آگاه کردند. بهرام اورا بگرفت و احوال تفحص نمود گناه بیشمار بر او گرد شد و او را سیاست کرد. (تاریخ گزیده صص 113- 112).
همه را راست روشن از کم و بیش
راست و روشن ستد بر شوت خویش.
راست روشن درآمد از در کاخ
رفت بر صدرگاه خود گستاخ.
شه شنیدم که داشت دستوری
ناخدا ترس از خدا دوری.
نام خود کرده زان جریده که خواست
راست روشن ولی نه روشن و راست.
روشن و راستیش بس تاریک
راستی گوژ و روشنی تاریک.
داده شه را بنام نیک غرور
و او زتعلیق نیکنامی دور.
تا وزارت بحکم نرسی بود
در وزارت خدای ترسی بود.
راست روشن چو زو وزارت برد
راستی ها و روشنی ها مرد.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 330)
لغت نامه دهخدا
قسمت انتهایی روده بزرگ که به مخرج ختم میشود این قسمت در دنباله قولون سینس شکل است و از محلی که به بند قولون ختم میشود. شروع روده مستقیم است و در حقیقت از ارتفاع سومین مهره خارجی تا مقعد ادامه دارد روده مستقیم رکتوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست روده
تصویر راست روده
((دِ))
قسمت انتهایی روده بزرگ که به مخرج ختم می شود، روده مستقیم، رکتوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
الصّدق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
Truthfulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
véracité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
سچائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
সত্যতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
doğruluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
ความจริง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
ukweli
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
אֲמִיתִיּוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
진실성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
真実性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
kebenaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
waarheidsgetrouwheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
veracidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
veridicità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
veracidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
真实
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
prawdziwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
правдивість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
Wahrhaftigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
правдивость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راست گویی
تصویر راست گویی
सत्यता
دیکشنری فارسی به هندی